
حوزه های متعددی وجود دارد که در آن ها پدیدارشناسی در جستجوی فهم ذات تجربۀ دینی با مسایل دشواری روبروست. در پرتو نقد ساختارشکنانۀ جدید از اینکه چگونه ما بواسطۀ راه هایی که دیگران را توصیف می کنیم خودمان را تعریف می نماییم، ادعاهای پدیدارشناسی نسبت به توصیف محض، در معرض بررسی قرار گرفته است. هیچ کس از تاثیرات فرهنگ، فضای تاریخی و شرایط اجتماعی مصون نیست. هر یک از این قلمروها ادعاهای فرضی نسبت به جهان بینی ما وارد می کنند. در پرتو شرایط و محدودیت های بشری (چه برسد به اشتباه و گناه)، ادعای توصیفی محض بودن، غیر ممکن دانسته می شود. همۀ افراد از جمله پدیدارشناس، به تعبیری، برنامه های مخفی ای دارند که انتخاب داده ها، شیوۀ تحلیل و ارائۀ یافته ها را هدایت می کند. پدیدارشناسان در کتاب های خود مرتبا از مرز توصیف می گذرند و وارد ارزیابی می شوند. براین اساس، ادعای پدیدارشناسی نسبت به روش شناسی توصیفی محض بودن، مورد هجوم واقع شده است. از نگاه ما به عنوان مسیحیت، تاثیر گناه بر روان بشر را نمی توان مورد غفلت قرار داد یا کوچک شمرد و این مطلب علاوه بر پدیده های مورد مشاهده، شامل کسی که دربارۀ آن پدیده ها تامل می کند و تلاش می کند آن ها را توصیف کند نیز می شود.[۹۹]
بعضی این اتهام را وارد کرده اند که پدیدارشناسی به وقایع دینی چنان می نگرد که گویی مجموعه ای از اسلاید هستند نه یک ویدیوی زنده که در یک بافت تاریخی ریشه دارد. جدا کردن پدیدارها از تاریخ یا تحلیل در زمانی و رشدی، پدیدارشناسی را با چالش روش شناسی ناقص و معیوب بودن مواجه می سازد. این ناتوانی نسبت به در بافت قرار دادن انبوه پدیده های دینی ای که پدیدارشناسان نوعا مورد مشاهده قرار می دهند به ارائۀ آن چیزهایی می انجامد که حوادث بیان گر فرض می شوند. حل کردن مسالۀ ماهیت نمایانگر چنین حوادثی، دشوار است حتی زمانی که از روش شناسی های آماری استفاده شود چه برسد به زمانی که به رشته ای می پردازیم که از تبیین قوانین پیش گویانۀ تاییدی به عنوان یک هدف اجتناب می کند.[۱۰۰]
اتکای پدیدارشناسانه به شهود ذات نیز نقدهایی را بر می انگیزد. برای نمونه، ترکیب “ذهنیت” و “شهود”، تعبیری متناقض آمیز است. افزون بر این، اتکا بر بینش های شهودی اجازۀ فرار از مسایل مربوط به اثبات را نمی دهد. پدیدارشناسی در این حوزه، در معرض اتهام نقص های روش شناختی است زیرا شهود اثبات کننده و نشان دادن اینکه یک بینش شهودی خاص، قانع کننده تر از بینش دیگر است، در بهترین حالت، فوق العاده دشوار است. زمانی که چندین پدیدارشناس، یک تجربه را مطالعه می کنند و هر یک بینش های کاملا متفاوتی را بسط می دهند این مطلب، به نحو خاص آزاردهنده است. برای پدیدارشناسی، فرار کردن از این ملاحظه دشوار است که نتیجۀ نهایی به طور اجتناب ناپذیری مستلزم سوبژکتیویتۀ شخصی است. نکتۀ مهم تر این است که در پرتو وحی کتاب مقدس، مسیحیانی که از رهیافت پدیدارشناختی استفاده می کنند، باید علاقمند باشند فراتر از بینش شهودی حرکت کنند و به تحلیل هستی شناختی در پرتو وحی کتاب مقدس برسند. این مطلب در پرتو در پرانتز گذاشتن ادعاشدۀ حقیقت توسط پدیدارشناسی در روش شناسی آن به طور خاص مهم است. این در پرانتز گذاشتن، در مراحل ابتدایی بسط یک فهم همدلانه از تجربۀ دینی دیگری بسیار ارزش مند است. اما از نگاه الهیدان یا مسیح شناس[۱۰۱]، این امر روش شناسی آغازین ارزشمندی است که محدودیت های خود را دارد.[۱۰۲]
با وجود این نقدها، منبع پیش گفته نتیجه گیری کلی خود را این گونه بیان می کند:
رهیافت پدیدارشناسانه به مطالعۀ دین، درهای ارزشمندی را گشوده که در بسط فهم همدلانۀ پدیده های بسیار پیچیدۀ دینی در جهان حایز اهمیتند. میسیولوژیست ها معمولا از روش شناسی پدیدارشناختی در طلب فهم پدیده های دینی در بافت های جهان بهره می برند. از نگاه الهیدان یا میسیولوژیست، بعضی از ابعاد روش شناسی پدیدارشناختی را می توان به نحو سودمندی به عنوان نقطۀ آغاز فهم دینی به کار برد. تاکید بر توصیف، با هشدارهای وابسته، ارزش رقابت و تقلید را دارد. اجتناب از تحویل گرایی، هدفی است که باید برای آن تلاش کرد زیرا غالبا ما در بررسی دیگر پدیده های دینی، مستعد محدود کردن تبیین های خود به یک حوزۀ مطالعاتی یا تعمیم بیش از حد نتایج خود هستیم. اتکا بر بینش شهودی در وهلۀ اول سودمند است اما باید نهایتا جای خود را به کشف کتاب مقدس به مثابۀ چارچوب پارادایم ارزش گذارانۀ ما بدهد. به همین نحو، توانایی نسبت به در پرانتز گذاشتن مسایل مربوط به صدق و حقیقت بخاطر فهم نزدیک پدیده ها سودمند است اما تا زمانی که دریابیم ما به عنوان مسیحی باید نهایتا از این در پرانتز گذاشتن فراتر رویم و در پرتو کتاب مقدس، به ارزیابی برسیم. به طور خلاصه و ضمن در نظر گرفتن محدودیت هایی که در بالا بحث شد، رهیافت پدیدارشناسانه به مطالعۀ دین را می توان به نحو سودمندی به عنوان ابزاری مفید در فهم تجربه های دینی که تنوعشان گیج کننده است به کار برد. اما خود این رهیافت را نباید فرجام کار در نظر گرفت. به دلیل تاکید رهیافت پدیدارشناسانه بر در پرانتزگذاشتن حقیقت و بینش بشری، نقش این رهیافت ضرورتا محدود به نقش یک گام بنیادین به سمت پاسخ کتاب مقدس به پدیده های دینی در جهان امروز ماست.[۱۰۳]
بخش دوم: گراردوس فان در لیو[۱۰۴]
الف. زندگی نامه
گراردوس فان در لیو، در سال ۱۸۹۰م در لاهه هلند متولد شد و همانجا، تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را پشت سر گذاشت. در سال ۱۹۰۸م در دانشکده الهیات دانشگاه لیدن پذیرفته شد؛ او در این دانشکده، تاریخ ادیان را با کریستنسن و زبان مصری را با پی.ای.ای. بوئسر[۱۰۵] گذراند. گراردوس در سال ۱۹۱۳م از دانشگاه لیدن فارغ التحصیل شد و در ادامه تحصیلات خود، یک ترم را در گوتینجن[۱۰۶] و یک ترم را در برلین که در آنجا با کی.سیت[۱۰۷] و ای.ارمان[۱۰۸] کار کرد گذراند. او همچنین زبان و ادبیات مصرى را در گروه ادبیات تدریس مى کرد. عنوان تاریخ آموزه هاى مربوط به خدا بعدها از سمت اش حذف شد و پس از جنگ جهانى دوم پدیدارشناسى دین به سمت رسمى او اضافه گشت. فان در لیو در سال ۱۹۱۶م موفق به دریافت دکترای الهیات از دانشگاه برلین شد. عنوان رساله وی، “تصویر خدایان در متون اهرام مصر باستان” بود. وی از سال ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸م، کشیش کلیسای اصلاحی هلند بود. در سال ۱۹۱۸م کرسی تدریس شاخه جدیدی از تاریخ ادیان با عنوان “دایره المعارف الهیاتی و مصر شناسی” در دانشگاه خرونینگن[۱۰۹] به وی اعطا شد. وی بعدها، آیین عبادی را نیز تدریس کرد. فان در لیو در کلیسای اصلاحی هلند، فعال بود و در آنجا یک نهضت عبادی به راه انداخت؛ وی اهل کتاب و مطالعه و نیز موسیقیدان ماهری بود. از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۶م وزیر آموزش و پرورش بود، در سال ۱۹۵۰م ریاست کنگره بین المللی تاریخ ادیان را که در آمستردام برگزار شد بر عهده داشت و اولین رئیس انجمن بین المللی تاریخ ادیان شد. چیزی نگذشت که او در سال ۱۹۵۰م در اوتریخت[۱۱۰] درگذشت.[۱۱۱]
ب. آثار و نوشته ها
کتابهاى فان در لیو در حوزه دین پژوهى در چند مقوله جاى مى گیرند. اغلب آثار تحقیقى اش در حوزه مطالعات تطبیقى و نیز پدیدارشناسى است که در باره آن یک کتاب مقدماتى در سال ۱۹۲۴م منتشر ساخت و نیز کتاب مشهورى تحت عنوان پدیدارشناسى دین در سال ۱۹۳۳م که ترجمه انگلیسى آن با نام ذات و تجلی دین در ۱۹۳۸م انتشار یافت. افزون براین، مقالات و کتابهاى متعددى در مورد موضوعات گوناگونى از قبیل قربانى، عرفان، بازنمایى ها و تصورات مربوط به بهشت، کودکان در پرستش، خیال ایزدى و ارتباط میان خدا و انسان به رشته تحریر درآورد.
درباره اسطوره و اسطوره شناسى و نیز جاودانگى نفس هم مقالاتى نگاشت. آثار فان در لیو در مقولات دیگر، بی شمار است. پژوهش هاى تاریخى اصلى اش مربوط به دین مصرباستان است هرچند او درباره دین یونان قدیم هم تحقیقاتى انجام داد. او همچنین صاحب آثارى درباره آیین ها و مناسک مذهبى، هنردینى، موسیقى و دین ـ از آن جمله کتابهایى که درباره تاریخ سرودهاى کلیسایى نوشت ـ و نیز چندین اثر در زمینه الهیات است. حوزه دیگرى که فان در لیو راجع به آن کتابهایى تألیف کرد عبارتند از انسان شناسى فلسفى و الهیاتى. مجموع آثار منتشرشده فان در لیو بالغ بر ۶۵۰مورد است. کتاب های وی عمدتا به دو حوزۀ پدیدارشناسی دین و الهیات مسیحی می پردازند و شامل آثار زیر به زبان آلمانی و هلندی می شوند:
مسیحیت تاریخی[۱۱۲] (۱۹۱۹م)
درآمدی بر پدیدارشناسی دین[۱۱۳] (۱۹۲۴م)
ساختار ذهنیت انسان اولیه[۱۱۴] (۱۹۲۸م)
جاده ها و مرزها: مطالعه ای دربارۀ رابطۀ دین و هنر[۱۱۵] (۱۹۳۲م)
پدیدارشناسی دین[۱۱۶] (۱۹۳۳م)
ذات و تجلی دین[۱۱۷] (۱۹۳۳م؛ ترجمۀ انگلیسی در ۱۹۳۸م)
درآمدی بر الهیات[۱۱۸] (۱۹۳۵م)
انسان اولیه و دین: مطالعه ای مردم شناختی[۱۱۹] (۱۹۳۷م)
الهیات شعایر مقدس[۱۲۰] (۱۹۳۹م)
تاریخچۀ نیایش شناسی[۱۲۱] (۱۹۳۹م، به همراه کی.پی.برنت کمپرس[۱۲۲])
آیین ها و آداب[۱۲۳] (۱۹۴۰م)
انسان و دین: کوششی تحقیقی در مردم شناسی[۱۲۴] (۱۹۴۱م)
ساعت های تامل با نوالیس[۱۲۵] [نام مستعار فردریش فون هاردنبرگ، شاعر آلمانی] (۱۹۴۳م)
زیبایی مقدس و غیر دینی: امر قدسی در هنر[۱۲۶] (۱۹۳۲م؛ ترجمۀ انگلیسی در سال ۱۹۶۳م)
تاکنون هیچ اثرى درباره فان درلیو یا از او به فارسى ترجمه و منتشر نشده است.
ج. پدیدارشناسی فان در لیو
۱/ج. تاثیرات دیگر دانشمندان بر پدیدارشناسی فان در لیو
پدیدارشناسی فان درلیو یک تأکید روانشناختی آشکار و عمیق دارد، اما این تأکید، یک روانشناسی فلسفی است که بسیار متأثر از آثار ادوارد اسپرانگر[۱۲۷] شاگرد دیلتای و روانشناسی اگزیستانسیالیستی لودویگ بینسوانگر[۱۲۸] است. اریکر، فان درلیو را متأثر از هوسرل و پدیدارشناسی فلسفی او میداند[۱۲۹]. تعیین دقیق بهرهمندی پدیدارشناسی فان درلیو با وجود استفاده زیاد از ادموند هوسول (۱۸۵۹ـ ۱۹۳۸م) پایهگذار جنبش پدیدارشناسی فلسفی در قرن بیستم، کار بسیار سخت و دشواری است[۱۳۰].
هگل در کتاب معروف خود پدیدارشناسی روح این نظر را مطرح کرده بود که ذات به واسطه تحقق در نمودها، مظاهر و تجلیات فهمیده میشود. هگل درصدد بود نشان دهد که چگونه پدیدارها با همه تنوعی که دارند ریشه در ذات یا یک وحدت مبنایی که او آن را «روح» یا «ذهن» مینامید، دارند. چنین استفادهای از رابطه میان ذات و تجلی آن در نمودها، مبنایی را برای فهم اینکه چگونه میتوان دین را با همه تنوعاتش ذاتاً به عنوان یک هویت مستقل و متمایز فهمید، فراهم میآورد. تأثیر او در عنوان اولین کتاب مهمی که به منظور ترسیم خطوط کلی نوعی رهیافت پدیدارشناسانه و منسجم به دین که تحت عنوان پدیدارشناسی دین توسط فان درلیو تألیف شد، کاملاً مشهود است. دومین عامل موثر فلسفی که فان درلیو از آن تأثیر پذیرفته است ادموند هوسرل است. هوسرل خود مستقیماً به مطالعه و پژوهش درباره دین توجه نشان نداده است اما دو مفهوم از مفاهیمی که اساس کار او را در پدیدارشناسی تشکیل میدهد، نقطه آغاز روششناختی ارزشمندی جهت بررسی و پژوهش پدیدارشناختی دین در اختیار پدیدارشناسان دین قرار داده است. یعنی اپوخه و شهود ذات[۱۳۱].
فان درلیو در هلند، او از کریستنسن بهره برد و زیر نظر او پژوهش در آثار باستانی مصر را آغاز کرد. در آنجا او از شنتپیهدولاسوسایه هم بهره برد. در آلمان از رودلف اوتو، ادموند هوسرل و ویلهلم دیلتای پدر علم جدید هرمنوتیک که دیدگاههایش شالوده بخش اعظم پدیدارشناسی فان درلیو را میسازد، استفاده کرد. در ضمن باید از دوستی نزدیک فان درلیو با رودلف بولتمان[۱۳۲] نیز یاد کنیم. فان درلیو همچنین به دین خود نسبت به سدربلوم و شاگردش فریدریش هایلر و لوی برول[۱۳۳] اذعان دارد[۱۳۴]. روش پدیدارشناسانه خود او، آشکارا پیچیده است و به سهولت از پدیدارشناسی هوسرل و دیگر پدیدارشناسان فلسفی نظیر یاسپرس و دیلتای بهره میبرد. این در حالی بود که محققان دیگر مایل به درگیر کردن خود در این معضلات و پیچیدگیهای فلسفی نبودهاند[۱۳۵]. آنچه در میان تأثیرات بسیار بر پدیدارشناسی او قابل توجه است و خود فان درلیو هم بدان اذعان کرده است، آثار فیلسوف آلمانی ویلهمدیلتای (۱۸۳۳ـ۱۹۱۱م) در زمینه هرمنوتیک و مفهوم فهم است[۱۳۶].
او در پدیدارشناس دین خود ارجاعات کمی به هوسول دارد. هرچند به یاسپرس، دیلتای و ادوارد اسپرنگر بسیار اشاره میکند. حوزههای روانشناسی گشتالت و روانشناسی ساختار، به شدت او را تحت تأثیر خود قرار داده بود اما با این همه او یک پدیدارشناس دین است. این به دلیل التفات او به پدیدارهای دینی و هدفمند کردن خاص آن پدیدارهاست. او کارکردهای اجتماعی، روانشناختی و عقلی درخصوص تحویل پدیدارهای دینی را مد نظر قرار داد و تعصبات مبتنی بر طبیعتگرایی که در توضیح دین با ابزاری جدا از آن بود را نپذیرفت چرا که دین فقط به زبان خودش قابل تبیین است[۱۳۷].
۲/ج. جایگاه فان در لیو در پدیدارشناسی دین
با وجود همۀ تاثیرات پیش گفته، فان درلیو نزد محققان، مورخان و پدیدارشناسان دین بسیار مهم است. آثار او هم برجسته و حیرتانگیز است و هم گیجکننده. او از یک سو بر استقلال و خودمختاری رشته و روش پدیدارشناسی تأکید میکرد و از سوی دیگر اصرار داشت که این رشته و روش میتواند و باید با یک نقطه نظر الهیاتی خاص قرین باشد. در مورد خود او، پدیدارشناسیاش با ملاحظات الهیات مسیحی و اعتقاد عمیق به آیین پروتستان گره خورده بود. اگرچه او خاطر نشان میکند که پدیدارشناس دین باید از تحقیقات تاریخی و زبانشناختی آغاز کند و همواره نیز بدان باز گردد، اما در عین حال آشکارا خود او به خاستگاه های تاریخی و تحولات آن چندان اعتنایی نداشت. او بیشتر مساعیاش را صرف فهم، تشخیص، معرفی و ارائه گونهها، ساختارها و ماهیتهای ازلی و بیزمان میکرد. او روشی شهودی برای نیل به اینگونهها و ساختارها پیشنهاد داد که بهکلی از راههای متداول تجربی در علم جدید و شیوههای معهود نزد محققان مدرن به دور بود.[۱۳۸]
فان درلیو را باید مؤلف نخستین کتاب مهم در زمینه پدیدارشناسی دین به شمار آورد. او همانند اوتو، به دلیل چند جانبه بودن آثارش اجازه طبقهبندی خیلی جدی خود را به ما نمیدهد. او شاعر، موسیقیدان و از رجال کلیسا و نویسندهای با استعداد بود. قلم او زیبا و کلامش واضح و شفاف بود. آثارش به آسانی قابل درک است و نیازی به تفسیرهای روشن ندارد.[۱۳۹]
فان درلیو میکوشد تا به پدیدارشناسی رودلف اوتو، باتحقیقات بیشتر و مرتب کردن تنوع زیاد پدیدارهای دینی، عمق و وسعت بیشتری بدهد. به قول اریک شارپ از سال ۱۹۲۵م تا ۱۹۵۰م، پدیدارشناسی دین تقریباً به طورکلی با اسم فان درلیو گره خورده است[۱۴۰].
یکى از کمک های مشخص فان درلیو به مباحث دین پژوهى عبارت است از توجه دادن به مسأله نقش محقق در امر تحقیق و پژوهش در حوزه علوم انسانى به طور اعم و مطالعات دینى به طور اخص. در کار پدیدارشناسى او کشمکشى روشن میان مشارکت و پایبندى محقق به موضوع مورد تحقیق و فاصله اش با آن وجود دارد. او حتى این دو مؤلفه را نمایانگر دو ساختار اساسى انسان شناختى یعنى ذهنیت «ابتدایى» و ذهنیت «مدرن» مى داند. از بسیارى جهات فان درلیو مسائلى را پیش بینى و مطرح کرد که پس از جنگ جهانى دوم در فلسفه وجودى و هرمنوتیک در آلمان و فرانسه مورد کاوش قرار گرفت. مفروضات خود او تا حدود زیادى متأثر از تفکر الهیاتى هلند در آغاز قرن بیستم بود و این به او اجازه مى داد که نسبت به عقاید و آراى دیلتاى، هوسرل، اسپرانگر، لوسین لوى برول و دیگران پذیرنده باشد. فان درلیو در تحقیقش براى رسیدن به شناخت درستى از پدیده هاى مربوط به انسان، مخالف با هرگونه تفسیر و تأویل ایده آلیستى راجع به انسان بود.
اندیشه هاى فان درلیو و بصیرتهایى که در مورد مباحث دین و به طور کلى علوم انسانى به دست داد، هنوز هم محل استفاده و تأمل برانگیز است.
فان در لیو برای فهم پدیده های دینی، یک متدلوژی را بسط داد و آنرا به لحاظ نظری طول و تفصیل داد و در مطالعات پدیدارشناختی خود به کار برد. نکته اساسی مربوط به این متدلوژی، طبقه بندی پدیده های دینی بر اساس نمونه های ایده آلی است که از طریق راهکار روان شناختی تجربه دوباره معانی دینی به وجود می آیند. به همین دلیل می توان او را پیشگام پدیدارشناسان دین دانست. فان در لیو مدعی بود که مطالعات تاریخی و تفسیری باید مقدم بر هر گونه فهم پدیدارشناختی باشند.
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |