
۲-۲-۱۱-۳ نام و نشان چند گانه تجاری[۵۲]
اغلب شرکت ها، یک دسته از محصولات را با نام ها و نشانهای تجاری چند گانه به بازار عرضه میکنند.شرکت پروکتراندگمبل چندین دسته از شوینده با نام ها و نشانهای تجاری متفاوت به بازار عرضه می کند.تعدد نام و نشان تجاری برای شرکت تولید کننده این امکان را به وجودآورد تا از فروشگاهها بخواهند که فضای بیشتری را به این محصولات(در قفسههای خود)تخصیص دهند. یا شرکت با عرضه محصولاتی مشابه با نام ها و نشانهای تجاری متعدد در صدد برمیآید از محصولات خود در برابر محصولات رقیب دفاع کند. برای مثال، شرکت سیکو برای ساعتهایگرانبها از نام و نشان تجاری متفاوت و برای ساعتهای ارزان قیمت(پلسار)از نام و نشان تجاری دیگری استفاده می کند تا بتواند گونههای متفاوتی از ساعت را به بازار عرضه کند. سرانجام، امکان دارد شرکت ها نام ها و نشانهای متفاوت بر کالاهای مشابهی بگذارند که به مناطق یا کشورهای مختلف عرضه میشوند و در این زمینه باید تفاوت فرهنگی و زبانی رعایت شود.یکی از نقاط ضعف تعدد نام و نشان تجاری این است که هر محصول با نام و نشان تجاری خاص تنها بخش کوچکی از سهم بازار را به خود اختصاص میدهد و شاید برخی از این اقلام چندان سودآور نباشد. در برخی از موارد شرکت صلاح نمیداند که منابع خود را با چند نوع نام و نشان تجاری مرتبط سازد و تنها به تعداد انگشت شماری از نام ها و نشانهای سودآور اکتفا می کند. در چنین حالتی شرکت، تعداد نام و نشانهای تجاری جدید را با روش دقیقتر مطرح می کند (والت[۵۳]، ۲۰۰۹، ۲۹).
۲-۲-۱۱-۴ نام ها و نشانهای تجاری جدید
امکان دارد زمانی که شرکت محصولی جدید عرضه می کند، هیچ یک از نام ها و نشانهای تجاری کنونی درخور آن نباشد، بنابراین از نامی جدید استفاده می کند. برای مثال،شرکت سیرز،برای دستههای مختلفی از محصولات خود خانواده متفاوتی از نام های تجاری به کار میبرد.یا امکان دارد یک شرکت بر این باور باشد،که برخی از نام ها و نشانهای تجاری قدرت و جذابیت خود را از دست دادهاند و باید در اندیشه نام و نشان تجاری تازه بود.سرانجام امکان دارد شرکت از طریق خرید شرکت دیگر به نام و نشان تجاری جدید دست یابد. درباره به کارگیری چند نام و نشان تجاری، امکان دارد شرکتی که محصولاتی را با نام و نشان تجاری جدید عرضه می کند، نتواند منابع کافی در این راه صرف نماید و در برخی از صنایع، مثل صنایع مربوط به محصولات بستهبندی شده و آماده، مصرف کنندگان و فروشندگان با این مسأله روبهرو میشوند که وجود این همه نام و نشان تجاری آنها را در نوعی بحران قرار خواهد داد (وث[۵۴]، ۲۰۱۰، ۳۶).
۲-۲-۱۲ سنجش اندازه های نام تجاری[۵۵]
برای سنجش تأثیر یک تبلیغ، حداقل سه چیز باید اندازهگیری شود که هر کدام معرف یکی از این سه تأثیر است. اکنون خوانندگان، منطق این سه اندازه ذهنی مشهور را که از همه بیشتر به کار گرفته می شود، درخواهند یافت. اولی، آگاهی خودانگیخته از نام تجاری است. دومی تداعی تصویر صفت است و سومی، پیشآمادگی نگرش کلی مردم نسبت به خرید نام تجاری مورد نظر است. توجه داشته باشید که هر سه، اندازههای نام تجاری است و نه اندازههای تبلیغ، آنها بر نام تجاری متمرکز میباشند.پس در مورد اندازههایی که بر خود تبلیغ متمرکز است نظیر یادآوری تبلیغ،بازشناسی تبلیغ و جداسازی پیام چه میتوان گفت؟چرا آنها را اندازهگیری میکنیم؟ اندازههایی که فقط بر تبلیغ متمرکزند مکمل سه اندازه مهمی هستند که تنها بر نام تجاری تمرکز یافتهاند.اندازههای متمرکز بر تبلیع میتوانند به تعیین اینکه تبلیغ در کجا به نظر قدرتمند و در کجا به نظر ضعیف میآید و نیز اقدامات ضروری برای اصلاح آن کمک کنند. (وانگ[۵۶]، ۲۰۱۱، ۱۸).
۲-۲-۱۳ تمرکز فکری و نام تجاری[۵۷]
از دست دادن تمرکز در حقیقت در قالب«تعمیم خط۸» صورت میگیرد، و هیچ موضوعی در بازاریابیتا به این حد بحث برانگیز نبوده است.نگرش شرکت ها نسبت به نام تجاری، یک دیدگاه اقتصادی است.آنها تمایل زیادی دارند تا یک نام تجاری کاملاً متمرکز شده، که نشانه یک فرآورده یا ایده خاص است، را به یک نام تجاری غیر متمرکز که معرف دو یا چند فرآورده یا ایده است، تبدیل کرده و آن را تعمیم دهند. انگیزه آنها از این کار افزایش راندمان هزینهای و نیز بالا بردن میزان پذیرش عمده فروش ها و خرده فروش هایی است که با آنها معامله دارند. اکنون از منظر«فکر»به موضوع تعمیم خط نگاه کنید. هر چقدر که به تنوع فرآوردههایی که دارای یک نام تجاری خاص هستند بیافزایید، تمرکز فکر روی آن نام تجاری ضعیف تر خواهد شد. آن چنان که یک نام تجاری کاملاً متمایز، مثل شورلت، با انجام این سیاست به تدریج معنی خود را کاملاً از دست میدهد. ۷۰%فرآوردههای جدید با نام های تجاری موجود معرفی شدهاند. بنابراین به نظر میرسد که شرکت های تولید کننده این فرآوردهها اطلاعاتی در حمایت از نکات مثبت مرتبط بر تعمیم خط در دست داشتهاند(آقا جانی، ۱۳۹۳، ۳۶).
متأسفانه عکس این موضوع صادق است. نتایج یک تحقیق عمده در مورد معرفی ۱۱۵ محصول جدید در سطح پنج بازار در کشورهای ایالات متحده و انگلستان در مجله بازاریابی مصرف کننده گزارش شده است. در این تحقیق میزان افزایش سهم بازار آن گروه از فرآوردههای جدید که با نام های تجاری جا افتاده قبلی معرفی شدند با افزایش سهم بازار آن گروه از فرآوردههای جدید که با نام های تجاری جدید عرضه شدند مورد مقایسه قرار گرفت. سهم بازارها دو سال پس از معرفی فرآوردههای جدید اندازهگیری شد. نتایج تحقیق نشان داد که فرآوردههای جدیدی که با نام های تجاری قبلی عرضه شده بودند به نحو قابل توجهی ضعیف تر از فرآوردههای جدیدی که با نام های تجاری جدید معرفی شده بودند عمل کردهاند. مجله هاروارد بیزینس ریویو نتایج تحقیق دیگری در مورد تعمیم خط را منتشر کرده است.مشاهدات صورت گرفته در این تحقیق از جمله نشان میدهد که تعمیم خط موجب تضعیف ذهنیت مصرف کننده در مورد یک فرآورده شده و به روابط با عمده فروش ها و خرده فروش ها لطمه وارد می کند(امیری، ۱۳۹۳، ۳۶).
۲-۲-۱۴ اندازه های متمرکز بر نام تجاری[۵۸]
با این فرض که فروش و سهم بازار هیچ علائم بازتاب دهندهای را نشان نمیدهند(و این همیشه اولین گام است)،سؤالی که معمولاً پرسیده می شود این است: آیا تبلیغ هیچ علائمی از اثرگذاری بر نگرش عمومی مردم نسبت به نام تجاری و یا پیشآمادگی آنان برای خرید،نشان میدهد؟این سؤال در وهله اول باید با اولین اندازه متمرکز بر نام تجاری، یعنی نگرش نسبت به نام تجاری، قصدهای خرید پاسخ داده شود. هر چه این عمل زودتر در یک مبارزه تبلیغاتی صورت پذیرد، احتمال آن که شواهد ناشی از آن هنوز«مبهم» و غیر قابل نتیجهگیری باشد بیشتر است، زیرا ممکن است تأثیر هنوز کوچک باشد. بنابراین دو سطح تشخیص دیگر به میدان میآیند و اطلاعاتی را از دو اندازه دیگر نام تجاری طلب میکنند. این اندازهها اولین نشانگرهای اخطار دهنده را فراهم میآورند که میتوانند به تبلیغ کننده بگویند که اگر تبلیغ قرار است عمل کند و یا نکند، اشتباه درکجا ممکن است باشد. یکی از این نشانگرها، آگاهی خودانگیخته یا اشارتگرهای مربوط به طبقه نام تجاری است. آنچه تقریباً همیشه به هنگام خریدن چیزی از یک طبقه معین محصول در ذهن ماست، نام خود طبقه محصول است. بنابراین، طبقه محصول (مثلاً خمیردندان، لباسکار، کره نباتی، نوشیدنی و نظایر آن) به عنوان اشارتگر بازگشتی برایآوردن نام تجاری به ذهن خریدار در وضعیت خرید محسوب می شود. زمانی که محققان بازار، آگاهی خودانگیخته را درباره نام تجاری معینی اندازهگیری میکنند، از مردم میپرسند که در طبقه محصول مورد نظر کدام نام تجاری را میتوانند نام ببرند. کدام یک را میتوانند به راحتی به ذهنآورند؟ این اندازه که به عنوان آگاهی خود انگیخته نام تجاری مشهور است. عقربهای است که نشان میدهد طبقه محصول تا چه اندازه میتواند به عنوان یک اشارتگر بازگشتی در به خاطرآوردن نام تجاری مورد نظر عمل کند؛ یعنی نشان میدهد که تا چه اندازه نام تجاری به شکل تنگاتنگ به طبقه محصول متصل است(سهرابی، ۱۳۸۱، ۲۶).
۲-۲-۱۵ ساختن نام تجاری[۵۹]
بخش بزرگی از هنر بازاریابی،کوشش در راه ساختن و پرورش نام تجاری فرآورده است. فرآوردههای بینام را مشتری به چشم یک کالا مینگرد و در آنجا تنها قیمت مطرح است پس برنده آن کسی است که پایین ترین قیمت را دارد. البته، برخورداری از نام تجاری شناخته شده به تنهایی کارساز نیست. سؤالاتی که در مورد ساختن نام تجاری مطرح می شود، عبارتند از: مفهوم آن نام چیست؟ چه چیزی به همراه دارد، کارکرد آن چگونه است، چه انتظاری را برمیانگیزد؟ و چه میزان برتری بر فرآوردههای مشابه میآفریند؟ بنابراین اگر تنها بر خود نام تجاری تکیه شود، شکست در پی خواهد آمد. البته ساختن نام تجاری مشکل و هزینهبر است و شرکت ها میبایست با یک برنامهریزی منطقی اقدام به ساختن نام تجاری کنند(سلطانی، ۱۳۹۲، ۲۶).
۲-۲-۱۶ قدرت نام های تجاری تخصصی[۶۰]
وقتی به مطالعه تاریخچه جنگهای بازاریابی میپردازید، در مییابید که در این جنگها نام های تجاری تخصصی برنده شدهاند. در اینجا ملاحظاتی در مورد اینکه چرا نام های تجاری تخصصی روی افکار مصرف کنندگان تأثیر میگذارند ارائه می شود. اول اینکه یک نام تجاری تخصصی روی یک فرآورده، یک فایده و یا یک پیام متمرکز می شود. این تمرکز، بازاریابها را قادرمی سازد، تا یک نکته واضح و مشخص را در قالب پیام خاصی تنظیم کرده و آن را سریعاً در افکار مشتریان خود رسوخ دهند. اسلحه دیگری که در اختیار نام های تجاری تخصصی قرار دارد، توانایی آنها در ایجاد ذهنیت در مورد تخصصی بودن و بهتر بودن است. اگر آنها فقط همین یک کار را انجام میدهند، پس باید کیفیت آن خیلی خوب باشد و سرانجام اینکه نام های تجاری تخصصی میتوانند به اسم فرآورده مربوط به خود تبدیل شوند. «زیراکس»تبدیل به واژه معادل فتوکپی کردن شده است(سلطانی، ۱۳۸۸، ۳۹).
۲-۲-۱۷ تبدیل نام های تجاری به نمادها[۶۱]
نام های تجاری نظیر حروف هستند. آنها میتوانند تبدیل به شیوههای مختصر شده ارتباطی شوند. میتوان آنها را به نحوی ساخت که موجب فراخوانی و یا تداعیها شوند. آنها میتوانند برانگیزاننده تداعیهای مختلف ذهنی شوند. نام های تجاری میتوانند به منزله اشارتگرهایی، ما را وادار به فکر کردن درباره افراد و یا اشکالی کنند که کاملاً تداعی کننده آنها میباشند. درست همان گونه که برخی رفتارها برای یک نوجوان به منزله علامتی است به دیگران که او دیگر بچه نیست، مصرف یا پوشیدن محصولات دیگر نیز میتواند مطالب کاملاً گویایی از ما به دیگران عرضه کند. اهمیت ارتباط، برای استفاده کننده از یک نام تجاری یا محصول و دنیای خارج به یک اندازه است. یک نام تجاری میتواند از راه های مختلف شناسایی شود:
۱-با نماد یک گروه شدن
۲-با مشاهده اینکه از طرف اعضای گروه،ارزشگذاری شده است(برای مثال کوکاکولا توسط ستارگان عرضه موسیقی پاپ ارزشگذاری شده است).
۳-با مشاهده اینکه فرد یا گروه یا مؤسسهای پشتیبانی کننده گروه است.
۴-با مشاهده اینکه به طور ویژه توسط اعضای گروه استفاده و یا به نمایش گذاشته شود (صبوری، ۱۳۹۲، ۳۹).
ما نسبت به نمادها واکنش نشان میدهیم. واکنش ما جدا از اینکه درونی و یا بیرونی باشد، یک واکنش آموخته شده است. این واکنش از طریق تداعی نماد با دیگر چیزها آموخته می شود. از این طریق، یک نماد میتواند بر حسب مورد، با برانگیختن واکنشهای معین بر ما تأثیر گذارد. نمادها میتوانند نماینده چیزهای دیگری در ذهن ما باشند و عمل مصرف یک نام تجاری میتواند برای ما شیوهای نمادین برای باز همانندسازیهایمان با موجودیتهای دیگری باشد که با آنها پیوند خوردهاند(تقسیمی، ۱۳۸۹، ۳۹).
۲-۲-۱۸ توسعه از طریق نام های تجاری متعدد[۶۲]
فکر نکنید که ما با بزرگتر شدن و پولدار شدن مخالفیم. بزرگتر شدن و پولدارتر شدن، روش آمریکاییهاست. آنچه که ما با آن مخالفت میکنیم راهی است که مردم برای رسیدن به هدف فوق انتخاب میکنند. راه بهتری هم وجود دارد. اگر چه تمرکز نمودن روی یک نام تجاری میتواند موجب صرفهجویی در هزینههای بازاریابی شما شود، لیکن تجربه نشان داده است که استفاده از چند نام تجاری هم میتواند موجب افزایش مجموع سهم بازار شما شود. کوکاکولا ونایک، که در زمره شرکت های بزرگی هستند که فقط از یک نام تجاری استفاده میکنند، هر کدام در حدود۳۰% از سهم بازار کسب و کار خود را در اختیار دارند. از طرف دیگر شرکت ژیلت صاحب پنج نام تجاری و ۶۵% بازار کسب و کارش را در اختیار دارد. ما این روش را«رهیافت مکمل»مینامیم، زیرا نام های تجاری متعدد در عوض رقابت با هم، مکمل هم هستند. این رهیافت مستلزم داشتن نام های تجاری متفاوت، موقعیت یابی متفاوت و بازار هدف متفاوت است(حاجی میر رحیمی، ۱۳۹۳، ۶۰).
۲-۲-۱۹ وفاداری به مارک[۶۳]
آنچه بسیار مرتبط با رضایت مصرف کننده و رفتار تردید آمیز اوست، حوزه وفاداری به مارک است. وفاداری به مارک را میتوان به عنوان میزانی که مشتری نسبت به یک مارک نگرش مثبت دارد، میزان پایبندی او به مارک مزبور و قصد ادامه خرید آن در آینده تعریف شود. وفاداری به مارک مستقیماً متأثر از رضایت یا نارضایتی از مارک که در طول زمان جمعآوری شده و نیز متأثر از کیفیت محصول است. از آنجا که نگهداشتن مشتریان قدیم چهار تا شش برابر کمهزینهتر از ایجاد مشتریان جدید است، مدیران بهتر است اولویت نخست را به ایجاد راهبردهایی که وفاداری به مارک را توسعه و حفظ می کند،بدهند (حسینی، ۱۳۹۲، ۲۹).
الف-رویکردهای رفتاری[۶۴] نسبت به وفاداری به مارک
رویکردهای رفتاری نسبت به وفاداری به مارک، رفتار واقعی خرید مصرف کننده راجع به محصول را اندازهگیری می کند. روش تناسب خریدها پرکاربردترین سنجه وفاداری به مارک است. در این رویکرد تمامی مارک های خریداری شده یک مقوله کالای خاص برای هر مصرف کننده تعیین شده و نسبت خریدهای مربوط به هر مارک شناسایی میگردد. آنگاه وفاداری به مارک بر حسب نوعی نسبت دلبخواه از خریدهای مربوط به یک مارک خاص اندازهگیری می شود.برای مثال چنانچه بیش از ۵۰%خریدها در طی یک دوره زمانی صرف یک مارک خاص شود، آن مشتری را وفادار به آن مارک میخوانند. رویکردهای رفتاری روشن میکنند که وفاداری به مارک،پدیدهای به شکل همه یا هیچ نیست. در عوض،وفاداری باید پیوسته در نظر گرفته شود که از وفاداری کامل تا بیتفاوتی کامل به مارک گسترده است.چندین نوع وفاداری به غیر از وفاداری تقسیم نشده وجود دارد.در برخی موارد مصرف کننده دارای وفاداری تقسیم شده بین دو مارک است.در موارد دیگر مصرف کنندگان عمدتاً به یک مارک وفادارند اما در عین حال گاهی به مارک های دیگر هم رجوع میکنند.شاید این کار را به خاطر تنوع و بالا بردن سطح انگیختگی خود انجام میدهند.با این وجود در سایر موارد،مشتریان نسبت به تمایز بین مارکها کاملاً بیتفاوتند. از دیدگاه بازاریاب،مشکل سنجههای رفتاری وفاداری به مارک این است که سنجههای مزبور دلایل خرید یک مارک از سوی یک مصرف کننده را مشخص نمیکنند.مارک خاصی ممکن است به دلیل راحتی، در دسترس بودن یا قیمت خریداری شود مصرف کنندگان ممکن است به سرعت به مارکی دیگر رجوع کنند (حسینی، ۱۳۹۳، ۵۲).
ب-رویکردهای نگرشی وفاداری به مارک[۶۵]
مشکلات مواجه شده در رویکردهای رفتاری وفاداری به مارک نشان میدهند که چرا تمایز بین وفاداری به مارک و رفتار خرید تکراری اهمیت دارد. رفتار خرید تکراری بدین معناست که مصرف کننده صرفاً پیاپی در حال خرید محصول، بدون احساسی خاص نسبت به آن است. در مقابل، مفهوم وفاداری به مارک بر این تأکید دارد که مصرف کننده دارای رجحان واقعی نسبت به مارک میباشد. بر اساس این تمایز، رویکر دیگری برای تعیین وفاداری به مارک ایجاد شده است، رویکردی که مبتنی بر نگرش مصرف کننده نسبت به محصول و همچنین رفتار خرید در آنها میباشد. مطابق این رویکرد، مصرف کنندگان زمانی که محصولی را به طور فعال ترجیح میدهند، به مارک ابراز وفاداری میکنند(باغبان، ۱۳۹۱، ۲۶).
وفاداری به مارک منتهی به پایبندی می شود. پایبندی به مارک به عنوان یک پیوند هیجانی یا روانی با مارک در محدوده یک طبقه محصول تعریف شده است. در حالی که وفاداری دارای دو مؤلفه رفتاری و نگرشی میباشد، پایبندی به مارک معمولاً بیشتر بر مؤلفه هیجانی یا احساسی متمرکز شده است. در یک مطالعه که بر روی پایبندی مصرف کنندگان به مارک در مورد نوشیدنیهای غیر الکلی انجام گرفت، پژوهشگران دریافتند که پایبندی حاصل درگیری ذهنی خرید است که نیز به نوبه خود حاصل درگیری خویشتن در مقوله مارک میباشد. طبق نظر بانیان این تحقیق، این گونه درگیری خویشتن زمانی اتفاق میافتد که یک محصول، ارتباط نزدیکی با ارزش ها،نیازها و خودانگاره مصرف کننده داشته باشد.در مجموع پایبندی به مارک غالباً در محصولات با درگیری ذهنی بالا که خود انگاره، ارزش ها و نیازهای مصرف کننده را نمادپردازی میکنند رخ میدهد. این محصولات معمولاً کالاهای مصرفی بادوامگران قیمت هستند که مخاطره متصور بالاتری دارند. اگر چه ممکن است محصولات روزمره نشاط انگیز مانند نوشیدنیهای غیر الکلی نیز باشند.شواهد نشان میدهند که رجحان مارک در طول دوران بچگی و نوجوانی شکل میگیرد که اشاره بر این دارد که مدیران باید مشتریان خود را در سالهای آغازین زندگی،هدف قرار دهند (ربیعی، ۱۳۸۲، ۲۶).
۲-۲-۲۰ شناسایی مصرف کنندگان وفادار به مارک
یک سؤال گیج کننده برای محققین بازار این است که آیا مصرف کننده ای وجود دارد که به تمامی انواع مختلف محصولات، وفادار به مارک باشد.شواهد تحقیقاتی تا کنون نشان دادهاند که وفاداری به مارک پدیده خاص محصول است.مصرف کنندگانی که در یک مقوله محصول وفادار هستند شاید در هر مقوله محصول دیگر وفادار باشند و شاید هم نباشند. تلاش هایی که در جهت مشخص کردن ویژگی های جمعیتی، اجتماعی-اقتصادی یا روانشناختی مرتبط با رفتار وفاداری به مارک صورت گرفته عموماً ناموفق بودهاند. با این حال یک متغیر وجود دارد که وفاداری به مارک را پیشبینی می کند و آن وفاداری به فروشگاه است. مصرف کنندگانی که به فروشگاههای خاص وفادارند معمولاً مایلند که به مارک های مشخصی هم وفادار باشند. ارتباطی که در اینجا وجود دارد ممکن است، این باشد که مصرف کنندگانی که مکرراً از یک مغازه یا فروشگاه خرید میکنند، مجبور شوند مارک های خاص را خریداری کنند چون که این مارکها تنها اقلام موجود در فروشگاه مورد نظر هستند (سعیدی، ۱۳۹۱، ۵۱).
لازم است به یاد داشته باشیم که راهبردهای بازاریابی شامل ابزارهای ارتقاء فروش ممکن است واقعاً باعث منع وفاداری به مارک شوند. اگر مصرف کنندگان مارکها را بیشتر به خاطر ارتقاء فروش بخرند تا به دلیل ویژگیهای مثبت حقیقی خود محصول، این امکان وجود دارد که آنها فقط وقتی ارتقاء فروش وجود دارد به یاد خرید کردن بیافتند. یک بررسی معلوم کرد که ابزارهای ارتقاء فروش ممکن است حتی باعث شوند که مشتریان وفادار به مارک،تغییر مارک دهند. درهمین حال، پژوهشگران فوق در ضمن دریافتند که احتمال این که مصرف کنندگان مارک جدید را بخرند نیز کم خواهد بود (ایمانی، ۱۳۹۲، ۳۰).
۲-۲-۲۱ مدیریت نام تجاری[۶۶]
یک نام تجاری در صورتی موفق می شود که مدیران برند درک درستی از دارایی هایی که آن را تشکیل میدهند، داشته باشند. از جمله مهمترین دارایی های نام تجاری میتوان به این موارد اشاره کرد: ارزشی که مشتری برای نام تجاری قائل میشود، سرمایهگذاری مدیریت نام تجاری بهگونهای که با حفاظت از ویژگی های نام تجاری، هم ارزش آن را حفظ کند و هم وفاداری مشتریان را از دست ندهد. در این راستا باید در مدیریت نام تجاری به ترتیب تمام چارچوب هایی را که در مدیریت یک سازمان به کار میبریم رعایت کرد. همانگونه که مدیریت سازمان ابتدا با بیان مأموریت خود مشخص میکند که سازمان چه رسالتی را میخواهد به انجام برساند و سپس اهداف مجموعه را بر اساس آن بیانیه مأموریت تعریف میکند و با تدوین استراتژی سعی در دستیابی به اهداف سازمان دارد، در اینجا نیز، برای نام تجاری یک بیانیه یا گزاره مأموریت بیان کرده، سپس اهداف را براساس آن تعریف میکنیم. در نهایت از روی آن استراتژیهایی را تدوین کرده، با استفاده از بازخورد، کنترل میکنیم که تا چه حد به اهداف خود دست یافتهایم(رحمانی، ۱۳۹۲، ۲۶).
۲-۲-۲۲ تدوین راهبرد نام تجاری
پیش از هر چیز لازم است بدانیم که نام تجاری پدیدهای است کل نگر و نباید ارزش های نام تجاری را به صورت جداگانه تحلیل کرد بلکه باید این اجزا را مرتبط با هم نگریست و در جهت خلق نام تجاری باید تمامی اجزای ارزشی آن نام تجاری را با هم منسجم کرد بهگونهای که بین آنها همافزایی ایجاد شود تا نام تجاری قدرتمندی را بنا کنند . با تکیه بر راهکارهای زیر میتوان تشخیص داد که چگونه باید اجزای مختلف نام تجاری را با هم پیوند زد و با خلق یک نام تجاری قدرتمند، میتوان موضع بهینهای را در ذهن مصرفکنندگان و بازار هدف ایجاد کرد. برای موضعیابی نام تجاری از پیوند سه مؤلفه تشکیلدهنده نام تجاری بهره میبریم:
مؤلفه کارکردی[۶۷] : محصول یا خدمت چه کاری را انجام میدهد؟
مؤلفه روانشناختی[۶۸] : کدامیک از نیازهای انگیزشی، موقعیتی یا نقش توسط محصول یا خدمت برآورده میشود؟
برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید. |